۲۷ ارديبهشت ، ۱۳۹۴, ساعت --> ۳۰ : ۱۱
دراین دیار که عصا از دست کوران میدزدند من بدنبال چه هستم ؛ لطف قاضی
دونفردوست با هم به میکده رفتند یکی دارای تبیح قشنگی بود وسالیان در دست او دیده بودیم
با گذشت زمانی هردونفر مست وپاتیل شدند یکی از مستان گفت تسبیح ما من است دیگری گفت نه مال من است والا اخر که به مشاجره وکشمکش رسید بنحویکه دراثر همین لجاجت گذربه کلانتری افتاد که کلانتری برای ثبوت جرم انان را به حالت مستی به دادسرا ارسال کرد که دردادسرا اعلام شد قاضی کشیک منزل است با وسیله ای به درب منزل قاضی رفتند که حکم مقتضی بدهد . خانم قاضی درب را گشود وگفت قاضی نیست چند دقیقه دیگر میاد . تحمل شد تا قاضی برگردد زمان حدود یک ساعت ونیم گذشت مجددا دقل باب کردن همان پاسخ شد وپس از دوسه ساعت معطلی وعصبانیت مامور بدرقه درب زده شد که این بار خانم قاضی هم از پاسخگوئی اشفته شد وگفت قاضی به میکده رفته است ممکن است پاسی از شب برگردد . به تصوراینکه شاید در میخانه اتفاقی افتاده باشد که قاضی رفته . بنابراین مامور بدرقه سر خر را کج کردوبه طرف میکده راهی شد هوا کمی سو سو میزد که در تنگ دیوار کاهگلی مانندی شخصی با لباس خاکی تک به دیوار یواش یواش میامد که بوی رسیدیم مامور اورا شناخت که گفت جناب قاضی است خوشحال شد وجلو رفت وجریان را شفاها بیان کرد و پوشه پرونده را با دست دیگرش بسمت قاضی تقدیک کرد که قاضی هم در عالم مستی گفت پرونده را بمن بدهید وبروید فردا صبح بیاورید . رفتند وشب را در محبس گذراندن وصبحدم هرد بدون مستی یکدیگرا نگاه میکردند که این کجاست وما اینجا چکارمیکنیم زندان بان گفت شما دیشب برسر تسبیح مرافع داشتیدذ ومست ومست بودید قاضی هم دستور توقیف داد تا صبح که حاضرشید به نزد قاضی بریم . رفتند درب اطاق که قاضی با دیدن هرد نفر گفت اینان کی هستند وچیکارکردن مامورگفت همان دیشبی اند که باهم بحالت مستی دعوا میکردند وشما دیدید ودستور حبس دادید گفت من یادم نمی اید که اینان رادیده باشم . مامور نشانی داد که حتی تسبیح را از انان گرفتید همین تسبیح که در دست شماست . قاضی گفت مردیکه احمق این تسبیح مال مرحوم پدر بزرگم است که دست به دست بمن رسیده .
متهمین را ببرید هریک به ده میلیون جریمه . ماموربازگشت افسر کلانتری گفت که معین نشده ده میلیون ریال یا تومان . مامور رجوع کرد وقاضی گفت دست کرم قاضی که کم نیست همان بیشتر را بگیرید !
حالا شما چه توقعی دارید دوست من برو خدارا شکرکن که اشتباها بجای کسی وشخصی سرمایه دار مجرم محکوم به اعدام شمارا اعدام نکردند . اما مطمئن باش جریمه خواهی شد نه حبس به حبس شدن خوشی نکن زیرا دولت نان خور نمی خواهد نان بده لازم دارد جریمه . ولاغیر
دونفردوست با هم به میکده رفتند یکی دارای تبیح قشنگی بود وسالیان در دست او دیده بودیم
با گذشت زمانی هردونفر مست وپاتیل شدند یکی از مستان گفت تسبیح ما من است دیگری گفت نه مال من است والا اخر که به مشاجره وکشمکش رسید بنحویکه دراثر همین لجاجت گذربه کلانتری افتاد که کلانتری برای ثبوت جرم انان را به حالت مستی به دادسرا ارسال کرد که دردادسرا اعلام شد قاضی کشیک منزل است با وسیله ای به درب منزل قاضی رفتند که حکم مقتضی بدهد . خانم قاضی درب را گشود وگفت قاضی نیست چند دقیقه دیگر میاد . تحمل شد تا قاضی برگردد زمان حدود یک ساعت ونیم گذشت مجددا دقل باب کردن همان پاسخ شد وپس از دوسه ساعت معطلی وعصبانیت مامور بدرقه درب زده شد که این بار خانم قاضی هم از پاسخگوئی اشفته شد وگفت قاضی به میکده رفته است ممکن است پاسی از شب برگردد . به تصوراینکه شاید در میخانه اتفاقی افتاده باشد که قاضی رفته . بنابراین مامور بدرقه سر خر را کج کردوبه طرف میکده راهی شد هوا کمی سو سو میزد که در تنگ دیوار کاهگلی مانندی شخصی با لباس خاکی تک به دیوار یواش یواش میامد که بوی رسیدیم مامور اورا شناخت که گفت جناب قاضی است خوشحال شد وجلو رفت وجریان را شفاها بیان کرد و پوشه پرونده را با دست دیگرش بسمت قاضی تقدیک کرد که قاضی هم در عالم مستی گفت پرونده را بمن بدهید وبروید فردا صبح بیاورید . رفتند وشب را در محبس گذراندن وصبحدم هرد بدون مستی یکدیگرا نگاه میکردند که این کجاست وما اینجا چکارمیکنیم زندان بان گفت شما دیشب برسر تسبیح مرافع داشتیدذ ومست ومست بودید قاضی هم دستور توقیف داد تا صبح که حاضرشید به نزد قاضی بریم . رفتند درب اطاق که قاضی با دیدن هرد نفر گفت اینان کی هستند وچیکارکردن مامورگفت همان دیشبی اند که باهم بحالت مستی دعوا میکردند وشما دیدید ودستور حبس دادید گفت من یادم نمی اید که اینان رادیده باشم . مامور نشانی داد که حتی تسبیح را از انان گرفتید همین تسبیح که در دست شماست . قاضی گفت مردیکه احمق این تسبیح مال مرحوم پدر بزرگم است که دست به دست بمن رسیده .
متهمین را ببرید هریک به ده میلیون جریمه . ماموربازگشت افسر کلانتری گفت که معین نشده ده میلیون ریال یا تومان . مامور رجوع کرد وقاضی گفت دست کرم قاضی که کم نیست همان بیشتر را بگیرید !
حالا شما چه توقعی دارید دوست من برو خدارا شکرکن که اشتباها بجای کسی وشخصی سرمایه دار مجرم محکوم به اعدام شمارا اعدام نکردند . اما مطمئن باش جریمه خواهی شد نه حبس به حبس شدن خوشی نکن زیرا دولت نان خور نمی خواهد نان بده لازم دارد جریمه . ولاغیر