امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سرقت واقعی از طلافروشی با اهداء مژدگانی 10میلیونی
#1
دم غروب که یکی یکی مغازه ها درحال تعطیلی خانمی بهمراه همسرش وارد طلافروشی میشوند و خودرا مسافر معرفی وقریب ده میلیون تومان طلا وجواهرات میخرند و بهاء خرید را نقدا" فی المجلس تقدیم طلا فروش می نمایندوحتی مبلغی بعنوان انعام بیشتر . به طلا فروش میگند که عازم سفریم ودراین شهر مسافر ممکنه فردا بعداز ظهر به سمت فلان جا بریم ودرحال حاضرمکان امنی برای نگهداری طلاها وجواهرات نداریم اگر میشه نزد خودتان باشد تا فردا بعدازظهر که تلفنی تماس گرفتیم اگر زحمتی نیست تشریف بیاری وتحویلمان بدی
مرد طلا فروش از خوشحالی فروش خوب وانعام حاصله مسرور وخرسند به خانه میرودو برای همسرش تعریف میکند که امروز خدا با مایاربود وفروش خوبی شد ونزدیک به 5 /1 میلیون فایده داشتم خدابده برکت وبا این خوشحالی به خواب رفته وفردا که از خواب بیدار میشود وبه مغازه میرود وخبری از خریداران نمیشود تا غروب منتظراست بازهم خبری نمیشه . مرد خریدار تلفنی با منزل طلافروش تماس گرفته وبه خانم طلا فروش ضمن تشکروقدردانی بسیار اظهارمیداردببخشید باعث زحمت شدیم وخیلی از لطف شما واقاتون ممنونیم ولی مسافرت امروزمان کنسل شده وتا بعد لطفا به اقاتون بگید که طلاها برسم امانت باشد بعدا اطلاع میدم . وقتی طلافروش بمنزل میاید وهمسرش تعریف میکند دلهره دار میگوید مباد پشیمان شوند ومعامله رابهم بزنند با این دلهره می خوابد تا اینکه ساعت 4 صبح صدای زنگ تلفن مجدد خانم را بیدار میکند وبا کلی عذرخواهی مردخریدار میگوید ببخشید که مزاحم شدیم چون ساعت 6 صبح حرکت می کنیم گفتم اگربشه بیام وطلاهارا تحویل بگریم وزحمت را کم کنیم واز شما خیلی ممنونیم که خانم طلافروش را بیدار وموضوع را مطرح میکند طلا فروش هم از حول عدم پشیمانی بلافاصله به مغازه میرود ومی بیند که خانم ومردخریدار منتظرند ورفتگرها ومامورین هم هستند وطلافروش را میشناسند ونگهبان پاساژ درب را بازمیکند وطلافروش بهمراه خریداران بداخل مغازه میروند وپس از گشودن گاوصندوق وبیرو اوردن جواهرات خریداری شده ضربه ای بسرش میزنند وبیهوش پشت تریبون می افتد خانم واقا خریدار با خیال راحت تمام جواهرات وموجودی نقد را ازداخل گاوصندوق بداخل کیسه ریخته وطلافروش را همانجا بحالت خواب میگذارند ودرب کشوئی مغازه را پائین داده وبیان میکنند ایشان دیگر بخانه نمیره وتا صبح هستش بهرصورت خریداران با خیال راحت واسوده تمام اموال سرقتی را میبرند . صبح ساعت 7 میشه خانم طلافروش می بینه همسرش نیامد وتلفن جواب نمیده سراسیمه به برادرش اطلاع میده وقتی به مغازه میرسند درب قفل است تا کلید ساز می اوردند ودرب مغازه را بازمیکنند ساعت حدود 5 /9 نیم است بنظر شما دزدان (خریداران ) درطول سه ساعت ونیم چند کیلومتر از مغازه دور شده اند حساب کنید وجواب بدهید ومژدگانی دریافت نمائید
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان پلیسی واقعی aradralami 0 1,364 ۱۲ شهريور ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۵۹ : ۱۳
آخرین ارسال: aradralami
  داستان پلیسی ، معمایی و جنایی ؛ سرقت خونین از وکیل بازنشسته fns4565 0 1,807 ۲۲ خرداد ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۵۷ : ۰۹
آخرین ارسال: fns4565
  دزدی از طلافروشی کیومرث بتیانه 0 3,011 ۲۹ اسفند ، ۱۳۹۳, ساعت --> ۲۰ : ۱۱
آخرین ارسال: کیومرث بتیانه
  راز یک سرقت ماشین اخرین سیستم کیومرث بتیانه 0 2,994 ۲۹ اسفند ، ۱۳۹۳, ساعت --> ۱۰ : ۱۱
آخرین ارسال: کیومرث بتیانه

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان