امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان تبهکاری که کار‌آگاه شد
#1
کتابی هست با عنوان «خاطرات ویدوک» که داستان زندگی مردی به اسم ویدوک است. بسیاری از شخصیت‌های عجیب و غریب این کتاب، بعد‌ها به شخصیت‌های اصلی رمان‌های بزرگ ادبیات فرانسه تبدیل شدند. اونوره بالزاک، ویکتور هوگو، الکساندر دومای پسر و اوژن یونسکو همگی از این کتاب الهام گرفته‌اند.


مثلا می‌گویند که شخصیت بازرس ژاور در «بینوایان» دقیقا مشخصات ظاهری و فردی خود ویدوک را دارد و تم فرار ژان والژان از زندان و زندگی متفاوت او در نقش شهردار مادلن هم از زندگی دوگانه خود ویدوک گرفته شده. ویدوک دوست صمیمی بالزاک هم بود و بالزاک شخصیتی به نام «واترین» از روی زندگی او ساخت که در رمان‌های «بابا‌گوریو»، «گوسک رباخوار» و «کمدی انسانی» حضور دارد.
زندگی خود ویدوک هم به اندازه یک رمان کامل پر از ماجراست. ویدوک فقط در 34 سال اول زندگی‌اش، یک بچه نانوا بود، در تئاتر‌های عروسکی سیار هنرنمایی کرد، دزدی کرد، ملوان شد، در ارتش ناپلئون جنگید، مردی که نامزدش را از دست او ربود کشت، به زندان افتاد، از زندان گریخت، دوباره به زندان افتاد دوباره گریخت و.... تا اینکه پلیس شد. در دایره‌المعارف بریتانیا جلوی اسم او، برای توصیفش در سه کلمه نوشته شده است adventurer and detctive ماجراجو و کارآگاه، اما اگر نخواهیم در این سه کلمه متوقف شویم و از ویدوک بیشتر بدانیم، باید اینها را بدانیم. ویدوک نخستین بار در 19 سالگی به جرم کشتن یک افسر ارتش به زندان افتاد. در آنجا یونیفرم یک نگهبان زندان را دزدید و فرار کرد. مجدداً دستگیر شد و به زندان افتاد. این بار از بالای برجی 20 متری خودش را به رودخانه انداخت. بار سوم او را دستگیر کردند و در زندان جزیره باینی که مخصوص خطرناک‌ترین مجرمان بود او را با غل و زنجیر زندانی کردند.
ویدوک 4 سال در این زندان ماند و با عجیب‌ترین جانیان فرانسه معاشرت کرد. از جمله این زندانیان، یک گروه از کولیان بودند به نام قبیله کورنو که از کودکی برای قتل و جنایت تربیت می‌شدند.
ویدوک چهار سال بعد، در سال 1799 به طریقی که هنوز هم هیچ‌کس نمی‌داند از باینی فرار کرد. 10 سال بعدی عمر را ویدوک با اسم مستعار و در قالب یک فروشنده پوشاک در پاریس گذراند. پلیس نتوانست او را دستگیر کند، اما عده‌ای از زندانیان که قبلا با او در یک جا بودند متوجه حقه او شدند و از او حق‌السکوت می‌گرفتند.
این حق‌السکوت گرفتن‌ها و تهدید‌های گاه و بیگاه همبندیان سابق ویدوک چقدر بود. نمی‌دانیم. هرچه که بود در یک صبح پاییزی در 1809 ویدوک تصمیم گرفت سرنوشت خودش را عوض کند. به شهربانی پاریس رفت، خودش را معرفی کرد و گفت اگر او را به زندان نفرستند حاضر است تجربیات خودش را در سال‌های همجواری با مجرمان در اختیار پلیس بگذارد و پاریس را از شهر جنایتکاران پاک کند.
در این زمان شهربانی پاریس، فقط دو دایره داشت. یک دایره که فقط جاسوسانی را در اختیار داشت که قرار بود به درون گروه‌های سیاسی مختلف نفوذ کنند و کار‌ی به کار امنیت شهر نداشت. دایره اول اما مامور مبارزه با تبهکاران بود که از 80 ژاندارم و 28 قاضی تشکیل شده بود. جنگ‌های ناپلئون جامعه فرانسه را فرسوده کرده بود و جرم و جنایت در پاریس به حد اعلای خودش رسیده بود. شاید تحت تاثیر همین فضای تیره و تار بود که بارون پاسکیه،رئیس شهر‌بانی پاریس، تصمیم گرفت آخرین شانسش را هم امتحان بکند و به یک زندانی خطرناک با‌سابقه سه بار فرار از زندان اعتماد کند.
با هماهنگی‌های انجام گرفته، ویدوک به صورت ساختگی دستگیر شده و به صورت ساختگی هم موفق به فرار شد بعد از فرار او در یک ساختمان نیمه مخروبه در نزدیکی شهربانی کارش را شروع کرد. ویدوک اسم سازمانش را گذاشت «سورته» به معنای امنیت و چهار نفر از زندانیان سابق را هم برای همکاری دعوت کرد.
شعار ویدوک این بود: «مبارزه علیه تبهکاری فقط به وسیله خود تبهکاران موفق خواهد بود.» ویدوک ظرف یک سال اول کارش، موفق شد 812 قاتل دزد و کلاهبردار را دستگیر کند و 28 پاتوق خلافکاران را هم به طور کامل پاکسازی کرد. نیرو‌های ویدوک از 4 نفر به 20 نفر رسید که همگی از زندانیان سابق بودند.
ویدوک بیشتر از 20 سال در سورته ماند و سنگ بنای اولین پلیس جنایی اروپا را گذاشت. عاقبت او در سال 1833 از سوی هانری ژیسکه، رئیس جدید شهربانی پاریس که نمی‌توانست تحمل کند تمام پلیس جنایی تحت امرش را خلافکاران سابق تشکیل داده‌اند برکنار شد. ویدوک در ایام بازنشستگی یک دفتر کارآگاهی خصوصی تشکیل داد که اولین نمونه در تاریخ معاصر است.
آموزش سئو سایت نیوسئو، امیر قمصری
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان پلیسی بادآورده aradralami 0 1,362 ۱۴ شهريور ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۵۵ : ۰۸
آخرین ارسال: aradralami
  داستان پلیسی واقعی aradralami 0 1,364 ۱۲ شهريور ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۵۹ : ۱۳
آخرین ارسال: aradralami
  داستان پلیسی ، معمایی و جنایی ؛ سرقت خونین از وکیل بازنشسته fns4565 0 1,807 ۲۲ خرداد ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۵۷ : ۰۹
آخرین ارسال: fns4565
  ٢ داستان در یک پرونده جنایی fns4565 0 1,790 ۲۲ خرداد ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۵۴ : ۰۹
آخرین ارسال: fns4565
  شرح یک داستان کیومرث بتیانه 0 4,247 ۲۶ فروردين ، ۱۳۹۴, ساعت --> ۴۰ : ۲۲
آخرین ارسال: کیومرث بتیانه

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان