امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
می گویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی می کرد ...
#1
میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی که کنار سالن عروسی بود زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفتSad(می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))

همسرش که چغندر دوست داشت،گفتSad(برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفتSad(نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.

از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفتSad(چغندر تا پیاز، شکر خدا!!))

پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!

شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.
پاسخ
 سپاس شده توسط vakil
#2
ممنونم بابت داستان های قشنگ تون  Shy
غصه نخور، قصه نویس خداست...!!
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه .... site2017 1 4,487 ۱۰ بهمن ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۱۱ : ۱۱
آخرین ارسال: panizan

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان