امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
من در خانه امنیت روانی و جسمانی ندارم
#1
سلام. خیلی خیلی ازتون کمک میخوام چون .بعد از یکسال و نیم عذاب لرزش دست گرفتم و حوایم سرجاش نیست

دختر مجرد 27 ساله هستم. مادرم از بچگی به دلیل عقده های خودش از من متنفر بود. تاحدی که یکبار چاقوی تیغه پنجاه سانتی ر و به طرفم پرتاب کرد که جای زخم و برامدگی ناشی از بخیه نخوردن پشت پام هست و یکبار هم با وسیله قالی کوبی که فلزی هست و سنگینه به روی پام کوبید که یک انگشتم شکسته و اون هم خودبخود جوش خورده و مشخصه

مادرم پسر میخواست و بالاخره بچه بعد از من پسر شد و چون کل خانواده مادری من پارانوییدی هستن همیشه فکر میکرد من و یا افراددیگه میخوایم پسرشو از بین ببیریم و دشمن اون هستیم

من توسال پیش لیاسنسم رو گرفتم و خونه هستم.چیزی که درمورد من هست به خاطر مشکل ژنتیکی ضعف بینایی داشتم و بارها چشمام رو مهم ترین جراحی چشم کردم و ضعیف هستن و درجه شون هشته و جسمی ضعیف هستم.لازم به گفتنه که مشلات ما از عهمونم بچگی مشخص شدن

گفتم که مادرم مشکلات روحی کم نداره. دوسال پیش مدام فکر میکرد پسرش چشماش ضعیف میشه. وبهش میگفت توی اطاق بدون پنجره نباشه و اطاق من پنجره داشت. تا اینکه از یکسال و نیم پیش شروع به ناسازگاری کرد که من کور میشم و اون اطاق رو میخوا و قطعا من با اون ضعف بینایی نمیتونم توی اطاق تاریک برم و یک ادم سالم بره توی اطاق روشن.
یکسال و نیم به این بهانهو بهانه مختلف هرکاری با من کرد. از کتک و مشت به صورت و چشمم گرفته تا چیدن سیم های کنتور.
تا اینکه شش ماه پیش من به طبقه دیگه خونمون اومدم و اطاق رو به اون دادیم. تا شش ماه بعد از اون هم به بهانه های مختلف که به نظر من از عقده و مشکلات روانی خودش و نفرت مادرم به من هست حتی با وجود بودن در طبقه دیگه روزی چندین ساعت برق من رو از کنتور اصلی قطع میکرد و مثلا بهانه اش این بود که من بادی کلید اون طبقه ر و داشته باشم. و چون من به 110 تماس میگیرفتم و مادرم شروع به دروغگویی میکرد بعد از چندماه کاملا یاد گرفت تا با دروغو بهانه مشکل روانی یا هرچیز خودش رو بپوششونه
برادرم بیست سالشه و سال سوم دانشگاهه
الان پدر من تصادف کرده و تقریبا نزدیک به مرگه و توی بیمارستانه.
توی چندماه گذشته کاملا به دون هیچ دلیلی بارها من رو کتک زده و میگه با مشتت توی سرت میزنم و پزشک قانوی هم نمیفهمه. حرف های زشت ورکیکش هم که اصلا هیچی.
مدام توی خونه میگه باید این رو از خونه بندازیم بیرون یا میندازمت بیرون . از عید حت ینمیزاشت تلویزون خونه رو نگاه کنم(من شب ها یا بعضی ساعت ها برای دیدن تلوزیون میرفتم طبقه اونها) و یا شبکه رو عوض میکرد و کنترل رو با خودش میبرد به اطاقش یا انتن رو برد=میدات میبرد و اینکارش بدون هیچ دلیلی هست. و مادرم هم به من میگفت برو تلوزیون روو از اینترنت ببین. جالبه اینترنتش رو پیش پیش پرداخت گرفتن مال من پس پرداخته.

به خاطر دوماه اینترنت تلوزیون رو از اینترنت دیدن قبض دوماهه سی چهل تومن از دفعات قبل بیشتر اومده .زیر صدتومن هست هنوز. حالا این دیونه سادیسمی بهانه پیدا کرده اگه قبض تلفنش رو بدید برقشو قطع میکنم . اگه ندید هم تلفنش قطع میشه . در هرحال برای من دوسر سوده!!!
هر شب موقع شام یا هرموقع که میرم پایین با اینجور حرفا و هرچند روز یکبار با کتک تمام اعصاب و روان من رو خورد کرده تا حدیکه کاملا بدنم شروعه به لرزش میکنه و تاچندساعت نمیتونم تمرکز فکری داشته باشم. و مشغول فکر و خودخوری هستم. خودش چون از لحاظ روانی کمبود داره با این کارها ارضا میشه و مادرم هم چون عقده و کمبود داره احساس قدرت میکنه و تنها من هتسم که اعصابم بهم میریزه و نمیدونم بادی چکار بکنم

اولا نمیدونم بادی از لحاظ قانونی چکار بکنم چون یکبار به دادگستذی برای شکایت اولیه مراجعه کردم و مسئولش طی پنج بند نوشت که باید خونمون تحت کنترل باشه. که اولا خیلی زمان میبره دوما چطوری با کنترل خونه میفهمن اون برق یا تلفن من رو قطع میکنه یا من رو میزنه و سوما با تحت کنترل گرفتن که ازادی از خود من هم سلب میشه و شاید اون مسئول بجای پی بردن به مشکل روانی برادرم فکر کرده من مشکل اخلاقی دارم وچوتن اون زمان من این موضوعات رو درست تضیح ندادم و فقط گفتم من رو میزنه یا برق خونمو قطع میکنه و اصلا از احتمال مشکل روانیش حرفی نزدم . درکل هم چون خیلی جسما ضعیف هستم و وسیله نقلیه و امکان رانندگی ندارم. رفت وامد برام بخصوص به کلانتری سخت هست

واقعا میدونم باید چکاربکنم .توروخدا راهنماییم کنید. مشکلات خودم کم هست اینها هم بهش اضافه میکنن و من اصلا نمیفهمم چی از جون من میخوان

چیزی هم اضافه کنم مادرم همیشه به من تهمت میزد و حرفای ناسزا میزد و پشت سرم داشتان ها و تهمت های خیالی میسازه و اینقدر تکرارشون میرد که پدر م هم باور میکرد و...
مادرم با ز دادگاه و شکایت هیچ کمشلی نداره و اصلا کاری میکنه که بشه. فکر میکنه با دروغ و غلطه میتونه توی دادگاه من رو محکوم کنه یا اصلا به ارزوش برسه و بندازه بیرون.البته نمیگه که میخوا ولی چون رگ خواب رادرم دستشه و گاهی دیدم که عمدا کاری میکنه تا صدای اون دربیاد مطمئنم. الان هم که دیگه حقوق بابام نیست و کامل میتونه بهانه کنه قبض اینترنت من زیاده

ابته من هزارتا دلیل دارم. نمذاشت تلویزیون ببینم
کتکم میزد . توی خونه اصلا روی دیدن من رو نداشتم و حتی نمیزاشت کولر خونه روشن باشه
خودش هم اینترنت داره و چندساله که قبض اینترنتش همیشه ار من بیشتر بوده
کتک کاری میکنه. روانپزشک میتونه بفهمه مکل داره و..
پاسخ
#2
سلام
کاربرمحترم تنها ئی من
پاسخ جنابعالی
اولا از دوستان عزیزم جناب کامیاب و hamid79 که به قران مجید تبحر دارند در صورت امکان درخواست پاسخ دارم

ثانیآ با مشورت ودرنهایت دخالت سازمان بهزیستی با شماره تماس123قابل حل است اگر بخواهم از منظر قانون پاسخ ارائه نمایم طریق قانونی وجوددارد اما میدانید؟

: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام روایت شده هر گاه روز قیامت شود پرده‏ای از پرده‏ های بهشت برداشته شود بوی بهشت را از پانصد سال راه بشنود هر کس که دارای شامه ‏ای باشد مگر یک طایفه که نشنوند عرض کردم آنها کیستند فرمود عاق پدر و مادر. و فرمود: کمترین عاقها گفتن کلمه‏ ی اف باشد و اگر از آن کلمه پست‏ تر کلمه‏ ای بود خدا از آن نهی می‏کرد همچنان که خدای تعالی فرموده: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً»
ما بیشتر،
از برداشتهایمان آزار میبینیم تا از واقعیتها...............
پاسخ
#3
خیلی ممنون
لطفا راه قانونی را به من بگید که لااقل به انها گوشزد کنم چون برادرم راحت میتونه از اینترنت سرچ کنه و ببینه که حرف من درسته و میتوونم به راحتی ازش شکایت کنم

بعلاوه همینطور که بهتون گفتم مادرم از بچگی به دلایلی که فق میتونم بگم به خاطر مشکلات روانی هست و بدون دلیل از من تنفر داشت و کارهایی با من میکنه و چیزهایی پشت سر من میگه که نامادری که هیچ دشمن هم این کار رو با کسی نمیکنه
الان که
پدرم در بیارستان هست ولی حتنی چندبار پدرم را راضی کرد که برن به طریقی من رو از خونه بندازن بیرون . اینقدر توی مغز پدرم خونده بود که پدرم یکی دوبار اون هم زمانی که من اصلا تقصیر کار نبودم میگفت من هیچ حقی به تو ندارم و وسایلت رو از خونه بیرون میندازم.کاری کرده بو.د که پدرم فکر میکرد نباید به ما خرجی و نفقه بده و مادرم فکر میکنه همه چیز ااز درامد پدرم مال اونه و فرزند نفقه نداره

الان هم چون پدرم تصادفی هست و اگه راننده دیگه مقصر شناخته بشه شاید نصف دیه در صورت فوت مجبور به پرداخت بشه. از الان فکر کرده اون پول دیه هم مال خودشه و مشغول سرمایه گذاری از پیش هست


در مورد بهزیست یمن یکبار چندماه پیش صحبت کردم . مسئول اوننجا گفت فرزند بالای 18 سال رو هیچ کاریش نمیشه کرد
پاسخ
#4
نفقه حق فرزند اناث تا زمان فوت پدر و پس از فوت نیز حقوق پدر به نسبت با سایر وراث اناث و زوجه وفرزند ذکور زیر 18سال تقسیم خواهد شد.

انشاء الله پدرتان از بستری بیماری برخیزد قطعا دیه تعلق خواهد گرفت با فوت مورث آنان که در طبقه وراث قراردارند حتی والدین فوت شده در طبقه وراث قرارمیگیرند پدر ومادر جمعا دو دوازدهم(هرکدام یک ششم) از اصل ماترک زوجه یک هشتم بقیه بین فرزندان به نسبت سهم هر پسر دو برابر دختر خواهدبود.

راهکار قانونی را بگذارید برای اخرین حربه سعی کنید با مسالمت زندگی کنید احترام برادرتان را نگهدارید از مادرتان که پدرتان در بستر بیماری است دلجوئی دهید قطعآ ایشان نیز حاضربه فوت پدرتان نیست چون اولین ضربه ای را که زن پس از فوت شوهر باید تحمل کند همان زوجه است.

بدرود ودرانتظار خبرهای خوش
ما بیشتر،
از برداشتهایمان آزار میبینیم تا از واقعیتها...............
پاسخ
#5
(۲۲ خرداد ، ۱۳۹۵, ساعت --> ۰۹ : ۲۳)تنهایی من نوشته است: سلام. خیلی خیلی ازتون کمک میخوام چون .بعد از یکسال و نیم عذاب لرزش دست گرفتم و حوایم سرجاش نیست

دختر مجرد 27 ساله هستم. مادرم از بچگی به دلیل عقده های خودش از من متنفر بود. تاحدی که یکبار چاقوی تیغه پنجاه سانتی ر و به طرفم پرتاب کرد که جای زخم و برامدگی ناشی از بخیه نخوردن پشت پام هست و یکبار هم با وسیله قالی کوبی که فلزی هست و سنگینه به روی پام کوبید که یک انگشتم شکسته و اون هم خودبخود جوش خورده و مشخصه

مادرم پسر میخواست و بالاخره بچه بعد از من پسر شد و چون کل خانواده مادری من پارانوییدی هستن همیشه فکر میکرد من و یا افراددیگه میخوایم پسرشو از بین ببیریم و دشمن اون هستیم

من توسال پیش لیاسنسم رو گرفتم و خونه هستم.چیزی که درمورد من هست به خاطر مشکل ژنتیکی ضعف بینایی داشتم و بارها چشمام رو مهم ترین جراحی چشم کردم و ضعیف هستن و درجه شون هشته و جسمی ضعیف هستم.لازم به گفتنه که مشلات ما از عهمونم بچگی مشخص شدن

گفتم که مادرم مشکلات روحی کم نداره. دوسال پیش مدام فکر میکرد پسرش چشماش ضعیف میشه. وبهش میگفت توی اطاق بدون پنجره نباشه و اطاق من پنجره داشت. تا اینکه از یکسال و نیم پیش شروع به ناسازگاری کرد که من کور میشم و اون اطاق رو میخوا و قطعا من با اون ضعف بینایی نمیتونم توی اطاق تاریک برم و یک ادم سالم بره توی اطاق روشن.
یکسال و نیم به این بهانهو بهانه مختلف هرکاری با من کرد. از کتک و مشت به صورت و چشمم گرفته تا چیدن سیم های کنتور.
تا اینکه شش ماه پیش من به طبقه دیگه خونمون اومدم و اطاق رو به اون دادیم. تا شش ماه بعد از اون هم به بهانه های مختلف که به نظر من از عقده و مشکلات روانی خودش و نفرت مادرم به من هست حتی با وجود بودن در طبقه دیگه روزی چندین ساعت برق من رو از کنتور اصلی قطع میکرد و مثلا بهانه اش این بود که من بادی کلید اون طبقه ر و داشته باشم. و چون من به 110 تماس میگیرفتم و مادرم شروع به دروغگویی میکرد بعد از چندماه کاملا یاد گرفت تا با دروغو بهانه مشکل روانی یا هرچیز خودش رو بپوششونه
برادرم بیست سالشه و سال سوم دانشگاهه
الان پدر من تصادف کرده و تقریبا نزدیک به مرگه و توی بیمارستانه.
توی چندماه گذشته کاملا به دون هیچ دلیلی بارها من رو کتک زده و میگه با مشتت توی سرت میزنم و پزشک قانوی هم نمیفهمه. حرف های زشت ورکیکش هم که اصلا هیچی.
مدام توی خونه میگه باید این رو از خونه بندازیم بیرون یا میندازمت بیرون . از عید حت ینمیزاشت تلویزون خونه رو نگاه کنم(من شب ها یا بعضی ساعت ها برای دیدن تلوزیون میرفتم طبقه اونها) و یا شبکه رو عوض میکرد و کنترل رو با خودش میبرد به اطاقش یا انتن رو برد=میدات میبرد و اینکارش بدون هیچ دلیلی هست. و مادرم هم به من میگفت برو تلوزیون روو از اینترنت ببین. جالبه اینترنتش رو پیش پیش پرداخت گرفتن مال من پس پرداخته.

به خاطر دوماه اینترنت تلوزیون رو از اینترنت دیدن قبض دوماهه سی چهل تومن از دفعات قبل بیشتر اومده .زیر صدتومن هست هنوز. حالا این دیونه سادیسمی بهانه پیدا کرده اگه قبض تلفنش رو بدید برقشو قطع میکنم . اگه ندید هم تلفنش قطع میشه . در هرحال برای من دوسر سوده!!!
هر شب موقع شام یا هرموقع که میرم پایین با اینجور حرفا و هرچند روز یکبار با کتک تمام اعصاب و روان من رو خورد کرده تا حدیکه کاملا بدنم شروعه به لرزش میکنه و تاچندساعت نمیتونم تمرکز فکری داشته باشم. و مشغول فکر و خودخوری هستم. خودش چون از لحاظ روانی کمبود داره با این کارها ارضا میشه و مادرم هم چون عقده و کمبود داره احساس قدرت میکنه و تنها من هتسم که اعصابم بهم میریزه و نمیدونم بادی چکار بکنم

اولا نمیدونم بادی از لحاظ قانونی چکار بکنم چون یکبار به دادگستذی برای شکایت اولیه مراجعه کردم و مسئولش طی پنج بند نوشت که باید خونمون تحت کنترل باشه. که اولا خیلی زمان میبره دوما چطوری با کنترل خونه میفهمن اون برق یا تلفن من رو قطع میکنه یا من رو میزنه و سوما با تحت کنترل گرفتن که ازادی از خود من هم سلب میشه و شاید اون مسئول بجای پی بردن به مشکل روانی برادرم فکر کرده من مشکل اخلاقی دارم وچوتن اون زمان من این موضوعات رو درست تضیح ندادم و فقط گفتم من رو میزنه یا برق خونمو قطع میکنه و اصلا از احتمال مشکل روانیش حرفی نزدم . درکل هم چون خیلی جسما ضعیف هستم و وسیله نقلیه و امکان رانندگی ندارم. رفت وامد برام بخصوص به کلانتری سخت هست

واقعا میدونم باید چکاربکنم .توروخدا راهنماییم کنید. مشکلات خودم کم هست اینها هم بهش اضافه میکنن و من اصلا نمیفهمم چی از جون من میخوان

چیزی هم اضافه کنم مادرم همیشه به من تهمت میزد و حرفای ناسزا میزد و پشت سرم داشتان ها و تهمت های خیالی میسازه و اینقدر تکرارشون میرد که پدر م هم باور میکرد و...
مادرم با ز دادگاه و شکایت هیچ کمشلی نداره و اصلا کاری میکنه که بشه. فکر میکنه با دروغ و غلطه میتونه توی دادگاه من رو محکوم کنه یا اصلا به ارزوش برسه و بندازه بیرون.البته نمیگه که میخوا ولی چون رگ خواب رادرم دستشه و گاهی دیدم که عمدا کاری میکنه تا صدای اون دربیاد مطمئنم. الان هم که دیگه حقوق بابام نیست و کامل میتونه بهانه کنه قبض اینترنت من زیاده

ابته من هزارتا دلیل دارم. نمذاشت تلویزیون ببینم
کتکم میزد . توی خونه اصلا روی دیدن من رو نداشتم و حتی نمیزاشت کولر خونه روشن باشه
خودش هم اینترنت داره و چندساله که قبض اینترنتش همیشه ار من بیشتر بوده
کتک کاری میکنه. روانپزشک میتونه بفهمه مکل داره و..

با سلام وعرض ارادت

لطف دارید استاد گرامی . . . .

و اما در جواب مخاطب محترم ( تنهایی من ) باید بعرض برسانم که داستان شما بیشتر به فیلمی دهشتناک شباهت دارد که ظاهرا قهرمان داستانش نه راه پس دارد و نه راه پیش . . . .

اما داستان شما به آن دهشتناکی نیست ولی تنها یک راه حل منطقی دارد و چندین راه حل قانونی که مشخص نیست ب چه سرانجامی میرسند . . . .

راه حل منطقی داستان شما این است که تصمیم قاطع برای تغییر شرایط فعلی بگیرید ، برای تغییر زندگی ات نمیتوانی روی کسی غیر خودت حساب بکنی . . . .

گاهی اوقات زندگی حس شوخ طبعی بی رحمانه ای دارد ، چیزی را که همیشه به دنبالش بودی در بدترین زمان ممکن بهت میده ، گویا ما نسل بدبختی هستیم که وقتی دستمان به خواسته ها و آرزوهایمان نرسد از همدیگر انتقام میگیریم . . . .
بعضی وقتها نیز هیچ چیزی به اندازه ی تنهایی ، خلوت و گوشه نشینی حالت را خوب نمیکند و آنوقت است که باید خودت را همانند یک کتاب ورق بزنی و مرور کنی و بخوانی ، مخاطب محترم توصیه من به شما این است که تک تک لحظه های زندگیت را دوباره مرور کنی ، ببینید کدام صفحه از کتاب زندگیت را تا زده ای ، کدام پاورقی نویسنده را نخوانده رد شده ای ، کدام صفحه ی کتاب را نخوانده رها کرده ای ؟
مادر بودن یک شغل تمام وقت است مرخصی ندارد حتی وقت استراحت ندارد حقوق و مزایا ندارد بیمه ندارد ترفیع و پست و مقام ندارد استعفا یا اخراج شدن ندارد بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد با این حال دوست داشتنی‌ ترین شغل دنیاست . . .
چه میشود یک بار شما خودتان را جای مادرتان بگذارید و به احساسات و عواطف ایشان و به تک تک حرف هایش گوش فرا دهید ؟ یادتان باشد این همان مادری است که قبل از تولدتان نقشه های زیادی برای خوشبختی تان کشیده ، همان مادری است که هزاران آرزو را برای کامیابی فرزندش در سر پرورانده . . . . گفته بودین که دانشجو هستید ، چه کسی مخارج سالیان دراز تحصیل را بدوش کشیده اند ب جز پدر و مادرتان ؟ . . . به نظرم آنها از شما انتظار اطاعت و فرمانبری دارند و شما اوامر آنها را با تمایلات خودتان در تضاد میبینید . . . . یادمان باشد هیچ تخالفی بین والدین و فرزندانشان حادث نمیشود مگر زمانیکه اهداف و خواسته های فرزندان متضاد با اهداف ، خواسته ها و ارزوهای والدین باشند . . . .ممکن است مادری فرزند پسرش را بیشتر از دخترش دوست داشته باشد و به او بیشتر برسد اما ممکن نیست که هم پدر و هم مادر از دختر شان متنفر باشند . . . چرا که چنین صفتی را در هیچ یک از مخلوقات خدا مشاهده نمیکنیم ، چه میشود اگر این بار شما کوتاه بیائید و بگوئید: پدر عزیزم مادر مهربانم من تابع امر شما هستم ؟! . . . .
سعی کنید اوامر والدینتان را تا آنجایی که مخالف صریح فرامین خدا و رسولش نباشند اطاعت کنید آنوقت خواهید دید که اطاعت والدین و محبت با ایشان زندگی تان را چگونه دگرگون خواهد ساخت . . . .محبت مثل آب بازی دو کودک است ، مهم نیست چه کسی اول شروع میکند ، مهم این است که آخرش هر دو خیس میشوند . . . .

اهدافتان ، خواسته هایتان ، آرزوهایتان را موازی با خواسته ها و اهداف آنها قرار دهید نه در تضاد با اصول و عقاید آنها . . . .

( هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ) سوره : الرحمن آیه : 60

آيا پاداش نيکی جز نيکی است ؟

مگر میشود شما به والدینتان محبت و نیکی کنید و آنها جواب محبت و مهربانی و امر پذیری شما را با بدی و فحش و بد وبیراه پاسخ بدهند ؟!
همیشه دلخوری ها را ...نگرانی ها را ...به موقع بگویید ...حرف های خود را به یکدیگر با کلام مطرح کنید نه با رفتار که از کلام همان برداشت می شود که شما می گویید ولی از رفتارتان هزاران برداشت ...
آرام باش ، تفکر کن ، توکل کن ، سپس آستین ها را بالا بزن، آنگــاه دستان خــــدا را می بینی که زودتر از تو دســـت به کار شده اند...!!!
تنها یک قانون ثابت است ، هیچ قانونی ثابت نیست !!!
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  خانه به نام مادرم هست. میگه از خونه من باید بری بیرون. محمدمحمدی 1 1,150 ۲۹ بهمن ، ۱۳۹۸, ساعت --> ۱۸ : ۲۰
آخرین ارسال: حکمت
  تعیین تکلیف خانه بعد از ظلاق بیتا996 5 12,990 ۲۹ مرداد ، ۱۳۹۴, ساعت --> ۴۲ : ۱۱
آخرین ارسال: بیتا996

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان