۲۲ خرداد ، ۱۳۹۵, ساعت --> ۰۹ : ۲۳
(آخرین ویرایش: ۲۲ خرداد ، ۱۳۹۵, ساعت --> ۲۶ : ۲۳، توسط تنهایی من.)
سلام. خیلی خیلی ازتون کمک میخوام چون .بعد از یکسال و نیم عذاب لرزش دست گرفتم و حوایم سرجاش نیست
دختر مجرد 27 ساله هستم. مادرم از بچگی به دلیل عقده های خودش از من متنفر بود. تاحدی که یکبار چاقوی تیغه پنجاه سانتی ر و به طرفم پرتاب کرد که جای زخم و برامدگی ناشی از بخیه نخوردن پشت پام هست و یکبار هم با وسیله قالی کوبی که فلزی هست و سنگینه به روی پام کوبید که یک انگشتم شکسته و اون هم خودبخود جوش خورده و مشخصه
مادرم پسر میخواست و بالاخره بچه بعد از من پسر شد و چون کل خانواده مادری من پارانوییدی هستن همیشه فکر میکرد من و یا افراددیگه میخوایم پسرشو از بین ببیریم و دشمن اون هستیم
من توسال پیش لیاسنسم رو گرفتم و خونه هستم.چیزی که درمورد من هست به خاطر مشکل ژنتیکی ضعف بینایی داشتم و بارها چشمام رو مهم ترین جراحی چشم کردم و ضعیف هستن و درجه شون هشته و جسمی ضعیف هستم.لازم به گفتنه که مشلات ما از عهمونم بچگی مشخص شدن
گفتم که مادرم مشکلات روحی کم نداره. دوسال پیش مدام فکر میکرد پسرش چشماش ضعیف میشه. وبهش میگفت توی اطاق بدون پنجره نباشه و اطاق من پنجره داشت. تا اینکه از یکسال و نیم پیش شروع به ناسازگاری کرد که من کور میشم و اون اطاق رو میخوا و قطعا من با اون ضعف بینایی نمیتونم توی اطاق تاریک برم و یک ادم سالم بره توی اطاق روشن.
یکسال و نیم به این بهانهو بهانه مختلف هرکاری با من کرد. از کتک و مشت به صورت و چشمم گرفته تا چیدن سیم های کنتور.
تا اینکه شش ماه پیش من به طبقه دیگه خونمون اومدم و اطاق رو به اون دادیم. تا شش ماه بعد از اون هم به بهانه های مختلف که به نظر من از عقده و مشکلات روانی خودش و نفرت مادرم به من هست حتی با وجود بودن در طبقه دیگه روزی چندین ساعت برق من رو از کنتور اصلی قطع میکرد و مثلا بهانه اش این بود که من بادی کلید اون طبقه ر و داشته باشم. و چون من به 110 تماس میگیرفتم و مادرم شروع به دروغگویی میکرد بعد از چندماه کاملا یاد گرفت تا با دروغو بهانه مشکل روانی یا هرچیز خودش رو بپوششونه
برادرم بیست سالشه و سال سوم دانشگاهه
الان پدر من تصادف کرده و تقریبا نزدیک به مرگه و توی بیمارستانه.
توی چندماه گذشته کاملا به دون هیچ دلیلی بارها من رو کتک زده و میگه با مشتت توی سرت میزنم و پزشک قانوی هم نمیفهمه. حرف های زشت ورکیکش هم که اصلا هیچی.
مدام توی خونه میگه باید این رو از خونه بندازیم بیرون یا میندازمت بیرون . از عید حت ینمیزاشت تلویزون خونه رو نگاه کنم(من شب ها یا بعضی ساعت ها برای دیدن تلوزیون میرفتم طبقه اونها) و یا شبکه رو عوض میکرد و کنترل رو با خودش میبرد به اطاقش یا انتن رو برد=میدات میبرد و اینکارش بدون هیچ دلیلی هست. و مادرم هم به من میگفت برو تلوزیون روو از اینترنت ببین. جالبه اینترنتش رو پیش پیش پرداخت گرفتن مال من پس پرداخته.
به خاطر دوماه اینترنت تلوزیون رو از اینترنت دیدن قبض دوماهه سی چهل تومن از دفعات قبل بیشتر اومده .زیر صدتومن هست هنوز. حالا این دیونه سادیسمی بهانه پیدا کرده اگه قبض تلفنش رو بدید برقشو قطع میکنم . اگه ندید هم تلفنش قطع میشه . در هرحال برای من دوسر سوده!!!
هر شب موقع شام یا هرموقع که میرم پایین با اینجور حرفا و هرچند روز یکبار با کتک تمام اعصاب و روان من رو خورد کرده تا حدیکه کاملا بدنم شروعه به لرزش میکنه و تاچندساعت نمیتونم تمرکز فکری داشته باشم. و مشغول فکر و خودخوری هستم. خودش چون از لحاظ روانی کمبود داره با این کارها ارضا میشه و مادرم هم چون عقده و کمبود داره احساس قدرت میکنه و تنها من هتسم که اعصابم بهم میریزه و نمیدونم بادی چکار بکنم
اولا نمیدونم بادی از لحاظ قانونی چکار بکنم چون یکبار به دادگستذی برای شکایت اولیه مراجعه کردم و مسئولش طی پنج بند نوشت که باید خونمون تحت کنترل باشه. که اولا خیلی زمان میبره دوما چطوری با کنترل خونه میفهمن اون برق یا تلفن من رو قطع میکنه یا من رو میزنه و سوما با تحت کنترل گرفتن که ازادی از خود من هم سلب میشه و شاید اون مسئول بجای پی بردن به مشکل روانی برادرم فکر کرده من مشکل اخلاقی دارم وچوتن اون زمان من این موضوعات رو درست تضیح ندادم و فقط گفتم من رو میزنه یا برق خونمو قطع میکنه و اصلا از احتمال مشکل روانیش حرفی نزدم . درکل هم چون خیلی جسما ضعیف هستم و وسیله نقلیه و امکان رانندگی ندارم. رفت وامد برام بخصوص به کلانتری سخت هست
واقعا میدونم باید چکاربکنم .توروخدا راهنماییم کنید. مشکلات خودم کم هست اینها هم بهش اضافه میکنن و من اصلا نمیفهمم چی از جون من میخوان
چیزی هم اضافه کنم مادرم همیشه به من تهمت میزد و حرفای ناسزا میزد و پشت سرم داشتان ها و تهمت های خیالی میسازه و اینقدر تکرارشون میرد که پدر م هم باور میکرد و...
مادرم با ز دادگاه و شکایت هیچ کمشلی نداره و اصلا کاری میکنه که بشه. فکر میکنه با دروغ و غلطه میتونه توی دادگاه من رو محکوم کنه یا اصلا به ارزوش برسه و بندازه بیرون.البته نمیگه که میخوا ولی چون رگ خواب رادرم دستشه و گاهی دیدم که عمدا کاری میکنه تا صدای اون دربیاد مطمئنم. الان هم که دیگه حقوق بابام نیست و کامل میتونه بهانه کنه قبض اینترنت من زیاده
ابته من هزارتا دلیل دارم. نمذاشت تلویزیون ببینم
کتکم میزد . توی خونه اصلا روی دیدن من رو نداشتم و حتی نمیزاشت کولر خونه روشن باشه
خودش هم اینترنت داره و چندساله که قبض اینترنتش همیشه ار من بیشتر بوده
کتک کاری میکنه. روانپزشک میتونه بفهمه مکل داره و..
دختر مجرد 27 ساله هستم. مادرم از بچگی به دلیل عقده های خودش از من متنفر بود. تاحدی که یکبار چاقوی تیغه پنجاه سانتی ر و به طرفم پرتاب کرد که جای زخم و برامدگی ناشی از بخیه نخوردن پشت پام هست و یکبار هم با وسیله قالی کوبی که فلزی هست و سنگینه به روی پام کوبید که یک انگشتم شکسته و اون هم خودبخود جوش خورده و مشخصه
مادرم پسر میخواست و بالاخره بچه بعد از من پسر شد و چون کل خانواده مادری من پارانوییدی هستن همیشه فکر میکرد من و یا افراددیگه میخوایم پسرشو از بین ببیریم و دشمن اون هستیم
من توسال پیش لیاسنسم رو گرفتم و خونه هستم.چیزی که درمورد من هست به خاطر مشکل ژنتیکی ضعف بینایی داشتم و بارها چشمام رو مهم ترین جراحی چشم کردم و ضعیف هستن و درجه شون هشته و جسمی ضعیف هستم.لازم به گفتنه که مشلات ما از عهمونم بچگی مشخص شدن
گفتم که مادرم مشکلات روحی کم نداره. دوسال پیش مدام فکر میکرد پسرش چشماش ضعیف میشه. وبهش میگفت توی اطاق بدون پنجره نباشه و اطاق من پنجره داشت. تا اینکه از یکسال و نیم پیش شروع به ناسازگاری کرد که من کور میشم و اون اطاق رو میخوا و قطعا من با اون ضعف بینایی نمیتونم توی اطاق تاریک برم و یک ادم سالم بره توی اطاق روشن.
یکسال و نیم به این بهانهو بهانه مختلف هرکاری با من کرد. از کتک و مشت به صورت و چشمم گرفته تا چیدن سیم های کنتور.
تا اینکه شش ماه پیش من به طبقه دیگه خونمون اومدم و اطاق رو به اون دادیم. تا شش ماه بعد از اون هم به بهانه های مختلف که به نظر من از عقده و مشکلات روانی خودش و نفرت مادرم به من هست حتی با وجود بودن در طبقه دیگه روزی چندین ساعت برق من رو از کنتور اصلی قطع میکرد و مثلا بهانه اش این بود که من بادی کلید اون طبقه ر و داشته باشم. و چون من به 110 تماس میگیرفتم و مادرم شروع به دروغگویی میکرد بعد از چندماه کاملا یاد گرفت تا با دروغو بهانه مشکل روانی یا هرچیز خودش رو بپوششونه
برادرم بیست سالشه و سال سوم دانشگاهه
الان پدر من تصادف کرده و تقریبا نزدیک به مرگه و توی بیمارستانه.
توی چندماه گذشته کاملا به دون هیچ دلیلی بارها من رو کتک زده و میگه با مشتت توی سرت میزنم و پزشک قانوی هم نمیفهمه. حرف های زشت ورکیکش هم که اصلا هیچی.
مدام توی خونه میگه باید این رو از خونه بندازیم بیرون یا میندازمت بیرون . از عید حت ینمیزاشت تلویزون خونه رو نگاه کنم(من شب ها یا بعضی ساعت ها برای دیدن تلوزیون میرفتم طبقه اونها) و یا شبکه رو عوض میکرد و کنترل رو با خودش میبرد به اطاقش یا انتن رو برد=میدات میبرد و اینکارش بدون هیچ دلیلی هست. و مادرم هم به من میگفت برو تلوزیون روو از اینترنت ببین. جالبه اینترنتش رو پیش پیش پرداخت گرفتن مال من پس پرداخته.
به خاطر دوماه اینترنت تلوزیون رو از اینترنت دیدن قبض دوماهه سی چهل تومن از دفعات قبل بیشتر اومده .زیر صدتومن هست هنوز. حالا این دیونه سادیسمی بهانه پیدا کرده اگه قبض تلفنش رو بدید برقشو قطع میکنم . اگه ندید هم تلفنش قطع میشه . در هرحال برای من دوسر سوده!!!
هر شب موقع شام یا هرموقع که میرم پایین با اینجور حرفا و هرچند روز یکبار با کتک تمام اعصاب و روان من رو خورد کرده تا حدیکه کاملا بدنم شروعه به لرزش میکنه و تاچندساعت نمیتونم تمرکز فکری داشته باشم. و مشغول فکر و خودخوری هستم. خودش چون از لحاظ روانی کمبود داره با این کارها ارضا میشه و مادرم هم چون عقده و کمبود داره احساس قدرت میکنه و تنها من هتسم که اعصابم بهم میریزه و نمیدونم بادی چکار بکنم
اولا نمیدونم بادی از لحاظ قانونی چکار بکنم چون یکبار به دادگستذی برای شکایت اولیه مراجعه کردم و مسئولش طی پنج بند نوشت که باید خونمون تحت کنترل باشه. که اولا خیلی زمان میبره دوما چطوری با کنترل خونه میفهمن اون برق یا تلفن من رو قطع میکنه یا من رو میزنه و سوما با تحت کنترل گرفتن که ازادی از خود من هم سلب میشه و شاید اون مسئول بجای پی بردن به مشکل روانی برادرم فکر کرده من مشکل اخلاقی دارم وچوتن اون زمان من این موضوعات رو درست تضیح ندادم و فقط گفتم من رو میزنه یا برق خونمو قطع میکنه و اصلا از احتمال مشکل روانیش حرفی نزدم . درکل هم چون خیلی جسما ضعیف هستم و وسیله نقلیه و امکان رانندگی ندارم. رفت وامد برام بخصوص به کلانتری سخت هست
واقعا میدونم باید چکاربکنم .توروخدا راهنماییم کنید. مشکلات خودم کم هست اینها هم بهش اضافه میکنن و من اصلا نمیفهمم چی از جون من میخوان
چیزی هم اضافه کنم مادرم همیشه به من تهمت میزد و حرفای ناسزا میزد و پشت سرم داشتان ها و تهمت های خیالی میسازه و اینقدر تکرارشون میرد که پدر م هم باور میکرد و...
مادرم با ز دادگاه و شکایت هیچ کمشلی نداره و اصلا کاری میکنه که بشه. فکر میکنه با دروغ و غلطه میتونه توی دادگاه من رو محکوم کنه یا اصلا به ارزوش برسه و بندازه بیرون.البته نمیگه که میخوا ولی چون رگ خواب رادرم دستشه و گاهی دیدم که عمدا کاری میکنه تا صدای اون دربیاد مطمئنم. الان هم که دیگه حقوق بابام نیست و کامل میتونه بهانه کنه قبض اینترنت من زیاده
ابته من هزارتا دلیل دارم. نمذاشت تلویزیون ببینم
کتکم میزد . توی خونه اصلا روی دیدن من رو نداشتم و حتی نمیزاشت کولر خونه روشن باشه
خودش هم اینترنت داره و چندساله که قبض اینترنتش همیشه ار من بیشتر بوده
کتک کاری میکنه. روانپزشک میتونه بفهمه مکل داره و..