مهمان گرامی، خوش‌آمدید!
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت‌نام کنید.

نام کاربری
  

گذرواژه‌
  





جستجوی انجمن‌ها

(جستجوی پیشرفته)

آمار انجمن
» اعضا: 3,108
» آخرین عضو: mastaneh.amini
» موضوعات انجمن: 1,371
» ارسال‌های انجمن: 5,706

آمار کامل

کاربران آنلاین
درحال‌حاضر 19 کاربر آنلاین هستند.
» 0 عضو | 19 مهمان

آخرین موضوع‌ها
پول زور گرفتن توسط مشاور ...
انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی حقوق شهرداری ها و اراضی
آخرین ارسال توسط: چنگیزوند
۶ مرداد ، ۱۴۰۲, ساعت --> ۴۲ : ۰۶
» پاسخ: 2
» بازدید: 0
دریافت درگاه پرداخت بدون ...
انجمن: پرسش و پاسخ و مشاوره حقوقی
آخرین ارسال توسط: masoudfn
۵ آذر ، ۱۴۰۱, ساعت --> ۲۶ : ۱۲
» پاسخ: 0
» بازدید: 1
رگ تک چیست؟
انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی حقوق تجارت
آخرین ارسال توسط: masoudfn
۱۸ آبان ، ۱۴۰۱, ساعت --> ۲۶ : ۱۲
» پاسخ: 0
» بازدید: 1
ضرورت و نحوه اخد مجوز برا...
انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی حقوق تجارت
آخرین ارسال توسط: mastaneh.amini
۳۱ ارديبهشت ، ۱۴۰۱, ساعت --> ۵۴ : ۲۱
» پاسخ: 2
» بازدید: 352
مالیات و مسئولیت های استف...
انجمن: پرسش و پاسخ و مشاوره حقوقی
آخرین ارسال توسط: پونه تندرو
۱۳ بهمن ، ۱۴۰۰, ساعت --> ۴۹ : ۱۷
» پاسخ: 3
» بازدید: 1,568
سهم مالک ملک مغازه
انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی کارشناسی رسمی دادگستری
آخرین ارسال توسط: پیروز
۸ دي ، ۱۴۰۰, ساعت --> ۰۹ : ۲۲
» پاسخ: 0
» بازدید: 5
لطفا راهنماییم کنید..
انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی حقوق ثبت
آخرین ارسال توسط: پونه تندرو
۲۷ آذر ، ۱۴۰۰, ساعت --> ۲۰ : ۱۵
» پاسخ: 22
» بازدید: 42,382
مزاحمت تلفنی
انجمن: پرسش و پاسخ و مشاوره حقوقی
آخرین ارسال توسط: پونه تندرو
۲۴ آذر ، ۱۴۰۰, ساعت --> ۳۸ : ۱۷
» پاسخ: 24
» بازدید: 38,910
مجازات داشتن مشروب در ماش...
انجمن: پرسش و پاسخ و مشاوره حقوقی
آخرین ارسال توسط: پونه تندرو
۲۴ آذر ، ۱۴۰۰, ساعت --> ۰۹ : ۱۷
» پاسخ: 19
» بازدید: 55,360
شهادت دروغ
انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی آئين دادرسی کيفری
آخرین ارسال توسط: پونه تندرو
۲۴ آذر ، ۱۴۰۰, ساعت --> ۵۸ : ۱۶
» پاسخ: 28
» بازدید: 47,701

 
  ادعاهای کذب
ارسال کننده: چنگیزوند - ۱ آذر ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۳۶ : ۲۳ - انجمن: انجمن داستانهای حقوقی و پلیسی - پاسخ (4)

سلام و درود خدا بر اساتید گرامی:
پدری داریم که از شمر به مراتب بدتره ، میخواست خونه بنده رو بالا بکشه تا بده دوتا زن و بچه های دیگرش بخورند ، با لطف خدا و کمک اساتید محترم رای به نفع ما صادر شد ، الان دست به اقداماتی میزند که در هیچ مرام و مذهبی ندیده و نشنیده ام ، ابتدا تو فامیل به دورغ شایعه کرده بود که بنده فلانی و فلانی را راپورتشان را به دولت داده ام ، تا بدین وسیله به زعم باطلش یک نفر کلک بنده رو بکنه و ایشان راحت بشند ، در جدید ترین تلاش مذبوحانه ش رفته شکایت کرده و کاملا ، به دروغ ادعا که من رفتم گاوصندوقشو شکستم و یا بازش کردم ( یه همچین چیزایی چون هنوز به من ابلاغ نشده ) و 20 میلیون پول و جواهرات و سند مالکیت و ... رو به سرقت برده ام ، از محضر استاتید گرامی خواشمندم بفرمایند تحت چه عناوینی میشه ازین جرثومه فساد شکایت کرد ، و چکار کنم تا امنیت جانیم تضمین بشه.
با سپاس

چاپ این مطلب

  خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه ....
ارسال کننده: site2017 - ۲۷ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۵۰ : ۲۰ - انجمن: انجمن داستانهای حقوقی و پلیسی - پاسخ (1)

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه و تالار پذیرایی کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…

زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق می‌زد افراد خانواده هم دورش جمع می‌شدند، بالاخره زن آینه‌ی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجایی‌که پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی در مزرعه سرگرم کار بودند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند .

زن اولین کسی بود که بسته راباز کرد و خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه می‌گفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد آینه را بدست گرفت و در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه می‌گفتی که من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان، مامان، چشمهای من شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر انرژی بود از راه رسید و آینه را قاپید او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده بود و صورتش از ریخت افتاده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من زشتم!
و در حالی که بشدت گریه می‌کرد به پدرش گفت : پدر، آیا من همیشه همین شکل بودم ؟
بله پسرم ، همیشه .
با این حال تو مرا دوست داری ؟
بله پسرم، دوستت دارم !
چرا؟ برای چه من را دوست داری ؟
چون مال من هستی!!!

….و من هر روز صبح وقتی صادقانه به درونم نگاه می‌کنم و می بینم که زشت است ، از خدا می‌پرسم آیا دوستم داری ؟ و او همیشه مهربانانه جواب می دهد: بله !و وقتی از او می پرسم چرا دوستم داری ؟

او می‌گوید : چون مال من هستی.

چاپ این مطلب

  دیه چگونه تعیین میشود؟
ارسال کننده: mybbskin - ۲۱ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۳۵ : ۱۹ - انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی پزشکی قانونی - پاسخ (2)

وقتی که در حادثه رانندگی دچار خراشیدگی های زیاد سطحی می شویم آیا ارزش این را دارد که پیگیر دیه شویم

چاپ این مطلب

  از بین بردن آبروی فرد
ارسال کننده: kh_vak - ۲۱ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۰۸ : ۱۸ - انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی حقوق مدنی - پاسخ (1)

سلام
نزدیک یک ماهه که اطلاع پیدا کردم چند نفر شروع کردن درباره بنده حرف های زشتی به دروغ میزنند که آبروی بنده را کلا برده است و این حرف ها را پیش همه دارند میگویند .
فکر کنم نزدیک 1 ساله این قضیه شروع شده و بنده چون درگیر کار بودم تازه متوجه شدم و از تغییر رفتار خیلی ها با بنده و پرس و جو فهمیدم.

اینطور که معلومه این افراد همینطور درحال این بی آبرو کردن من هستند و پیش غریبه ها که حتی آشنای ما نیستند هم سعی میکنند آبروی بنده را ببرند.

تصمیم گرفتم بودم که برم با این افراد دعوای سنگینی بیوفتم که همه بفهمند قضیه چیه که گفتم بیام اینجا و سوال بپرسم آیا راه قانونی برای شکایت از این افراد هست.
نمیشه این قضیه را بیخیال بشم و توجهی نکنم بهش چون حرفهای بسیار زشتی در مورد بنده پیش خیلی افراد زدند که اینجا حتی نمیتونم بیان کنم.
و همینطور شهر ما کوچک است و این حرف ها سریع میپیچه.
خواهشا راهنمایی کنید چکار میتونم بکنم؟
سپاس

چاپ این مطلب

  می گویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی می کرد ...
ارسال کننده: site2017 - ۲۱ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۳۰ : ۰۲ - انجمن: انجمن داستانهای حقوقی و پلیسی - پاسخ (1)

میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی که کنار سالن عروسی بود زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفتSad(می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))

همسرش که چغندر دوست داشت،گفتSad(برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفتSad(نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.

از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفتSad(چغندر تا پیاز، شکر خدا!!))

پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!

شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.

چاپ این مطلب

  یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون ....
ارسال کننده: site2017 - ۱۸ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۲۵ : ۲۲ - انجمن: انجمن داستانهای حقوقی و پلیسی - پاسخ (1)

یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی ....

چاپ این مطلب

  يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدی در نزديكی يك دبيرستان خريد ...
ارسال کننده: site2017 - ۱۷ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۲۸ : ۰۰ - انجمن: انجمن داستانهای حقوقی و پلیسی - بدون پاسخ

يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديكي يك دبيرستان خريد. يكي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش ميرفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي كلاس‌ها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و در حالي كه بلند، بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي را كه در خيابان افتاده بود شوت مي‌كردند و سر و صداي عجيبي راه انداختند. اين كار هر روز تكرار مي شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. اين بود كه تصميم گرفت كاري بكند.
روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا كرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين كه مي‌بينم شما اينقدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. من هم كه به سن شما بودم همين كار را مي‌كردم. حالا مي خواهم لطفي در حق من بكنيد. من روزي 1000 تومن به هر كدام از شما مي دهم كه بياييد اينجا، و همين كارها را بكنيد.»
بچه ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند. تا آن كه چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگي من اشتباه شده و من نمي‌تونم روزي 100 تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشكالي نداره؟»

بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فكر مي‌كني ما به خاطر روزي فقط 100 تومن حاضريم اينهمه بطري نوشابه و چيزهاي ديگه رو شوت كنيم، كور خوندي. ما نيستيم.»
و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگي ادامه داد.

چاپ این مطلب

  شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد ...
ارسال کننده: site2017 - ۱۲ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۴۸ : ۱۸ - انجمن: انجمن داستانهای حقوقی و پلیسی - بدون پاسخ

شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد. او با خط بچگانه نوشته بود:
صورتحساب:
کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار
مراقبت از برادر کوچکم ۳ دلار
بیرون بردن سطل زباله ۲ دلار
نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم ۶ دلار
جمع بدهی شما به من: ۱۷ دلار
مادر که به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارات را نوشت:
بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ
بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ
بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازیهایت، هیچ
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هم هیچ است .
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: مامان دوستت دارم.
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل پرداخت شده!

چاپ این مطلب

  افترا بوسيله استشهاديه
ارسال کننده: ya30n - ۱۱ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۳۲ : ۱۹ - انجمن: انجمن تخصصی مشاوره حقوقی حقوق مدنی - پاسخ (1)

با سلام خدمت اساتيد بزرگوار

بنده از 10 نفر از همكاران و دوستان همسرم به دليل افترا شكايت كردم.
افتراي اين افراد استشهاديه اي بود كه نوشته بودن و امضا زده بودن و تحويل مقامات قضايي دادن...

با اين موضوع:

( بنده مزاحمت هاي تلفني و پيامكي براي ايشان و دوستانشون بصورت مكرر انجام داده ام و آسايش و آرامش را از اينها سلب كردم - و مزاحمت هاي فراواني براي همسرم ايجاد كردم و در صدد هتك حيثيت ايشان بر آمده ام! )

عريضه نويس محترم گفتن افترا و شهادت كذب هستش..
به ايشون و كلانتري و داديار شعبه هم گفتم كه براي شهادت اين افراد نيومدن!

و مگر همين برگ و دست خط و امضاها دليل و مدرك كافي نيست؟


نقل‌قول: ارکان و اجزاء قانونی جرم افترا عبارتند از :
1-    جرمی را به صورت صریح و واضح به دیگری نسبت دهد.
2-    آن جرم امر پوچ و واهی باشد یعنی ساخته تخیلات ذهن شاکی باشد.
3-    با انگیزه ضرر زدن و هتک حیثیت آن جرم را به غیر نسبت دهد.
4-    نسبت دهنده (شاکی) نتواند درستی موضوعی را که به دیگری نسبت داده در مرجع قضایی صلاحیت دار به اثبات برساند.


براي گرفتن طلاق هم چنين استشهاديه اي درست كرده بودن كه در ديوانعالي كشور رد شد...

بار نخست داديار شعبه پرونده رو مختومه كرد و نوشت بدليل اينكه اين افراد نرفتن و شهادتي بر عليه ايشون ( بنده ) ندادن !!
بنده اعتراض زدم و نوشتم آقايون ، بحث من شهادت نيست !!! طبق ماده 697 اين افراد به بنده افترا زدن اينو بررسي كنيد!
مزاحمت هايي كه براي اين افراد بوجود اوردم... پيامك هايي كه به اين افراد زدم رو نشونم بدين؟؟؟

سه ماه قبل وقت رسيدگي رو زدن براي سال 97 !!!
و دستور دادن كه پرونده طلاق بياد تا مشاهده بشه آيا اينها رفتن شهادت دادن پيش قاضي يا نه !!!

و امروز پرونده مختومه شد
چون اين افراد نرفتن و شهادت ندادن !!!

يعني واقعا من راهو اشتباه ميرم يا اينها نميفهمن؟!
شكايت من افترا هست ... چرا بررسي نميكنن؟!

من اين ده نفر رو به عمرم نديدم
و اونها هم منو نديدن !
تمام اينها رو هم در جلسات رسيدگي ميگفتم... در اعتراضم هم گفتم
ولي اينها گير دادن كه آيا اين افراد رفتن شهادت دادن يا خير !

پرونده هم با عنوان افترا و شهادت دروغ ثبت شده بود:

1-پرونده کلاسه ******* ردیف فرعی 2 با علت طرح رسيدگي به اعتراض به دستورات و قرارهاي قابل اعتراض دادسرا / دادگاه نسبت به اتهامات افتراء و شهادت دروغ در دادگاه نزد مقامات رسمي در دادگاه عمومي و انقلاب شهرستان زاهدان به تاریخ 09/03/1396 ثبت گردید و با شماره بایگانی ***** به شعبه *** دادگاه كيفري دو شهر ****** ارجاع شد

چاپ این مطلب

  آزادي از زندان و كميسيون اصل 90
ارسال کننده: ya30n - ۱۱ آبان ، ۱۳۹۶, ساعت --> ۰۰ : ۱۹ - انجمن: پرسش و پاسخ و مشاوره حقوقی - پاسخ (1)

سلام و وقت بخير خدمت اساتيد بزرگوار

1. شخصي كه به دليل نپرداختن مهريه با حكم جلب دستگير و به زندان افتاده باشه فقط در صورت رضايت شاكيه ( زوجه ) و پرداخت مهريه ( اقساط ) آزاد ميشه يا امكانش هست كه روزي كه دستگير و به زندان افتاد بوسيله سند و ... از زندان خارج بشه ؟؟!

2. قاضي پرونده به متهم ميگه براي مدارج بالاتر علمي نياز به آموزش زبان خارجه دارم و بيا و اين كار رو انجام بده و حكم رو هم به نفع تو صادر ميكنم! ( در حضور شاهد ) طرف قبول نميكنه و حكم بر عليه او صادر ميشه... طرف ( متهم ) از قاضي شكايت ميكنه و قاضي مدتي بعد به عنوان مستشار ( در دادگاه تجديد نظر ) منصوب ميشه !!! حكم بالاتري ميگيره يعني ! آيا چنين اقداماتي در كميسيون اصل 90 مجلس پيگيري ميشه؟
براي شكايت از خود قوه قضاييه چه بايد كرد؟!

چاپ این مطلب